روزی روزگاری احمد شاملو




http://www.seemorgh.com/desktopmodules/icontent2/files/37600.jpg




شاملو در این مجله از گفتن حقیقتی که به آن باور دارد به خاطر مصلحت گرایی و عافیت اندیشی، بازنمی‌ایستد. تندترین حمله‌ها را به سنت‌گرایان می‌کند و سخت‌ترین انتقادها را نسبت به...


به مناسبت سالروز درگذشت شاعر عشق و حماسه و آزادی
«آه اگر آزادی سرودی می‌خواند /کوچک / همچون کجا دیواری فرو ریخته بر جای نمی‌ماند / سالیان بسیار نمی‌بایست / دریافتن را/ که هر ویرانه نشانی از غیاب انسانی است / که حضور انسان / آبادانی است»
 
 احمد شاملو در تاریخ فرهنگ و ادبیات معاصر ایران پدیده ای استثنایی، تاثیرگذار و ماندگار است. برای رمزگشایی راز این ماندگاری مطالعه زندگی و شعرهایش و دوره ای که در آن زیسته است از اهمیت ویژه ای برخوردار است. شعر شورانگیز شاملو چکیده تاریخ نانوشته معاصر این سرزمین است. او زندگی پرفراز و نشیب و پرتلاطمی‌ را پیموده است. کوچ پیاپی پدرش ـ که نظامی‌ بود ـ به همراه خانواده اش از این شهر به آن شهر برای کودکی شاملو زندگی آرامی ‌نبود و شادی و نشاطی کودکانه در برنداشت. زندگی اش از همان آغاز سراسر رنج و تنهایی بود. 
«در شب سنگین برفی بی امان / بدین رباط فرود آمدم
هم از نخست پیرانه خسته»
پس از دوران کودکی که تماما به دربه دری گذشت، بعدها در رویارویی با جامعه نیز آسایشی ندید و از فقر، بی عدالتی، سفاهت و نامردمی‌ها آسیب‌های فراوان دید. او در نوجوانی با گرایشی وطن پرستانه و نفرت از اشغالگران متفقین، به آلمانی‌های نازی که شعار برتری نژاد آریایی سر می‌دادند، روی می‌آورد. به خاطر همین علاقه، سال سوم دبیرستان ایرانشهر تهران را رها می‌کند و به شوق یادگیری زبان آلمانی، در کلاس اول دبیرستان صنعتی که استادان آلمانی داشت ثبت نام می‌کند. در سال 1323 به خاطر اعتقادات وطن پرستی افراطی و طرفداری از آلمان، متفقان او را دستگیر و به زندان شوروی‌ها در رشت منتقل می‌کنند. این ماجرا را از خودش بشنویم:
 
«...موقعی که رضاخان را بردند من بچه ای بودم زیر 16 سال. بدون هیچ درک و شعوری. فقط یک چیز توی ذهن من فرو رفته بود که روس و انگلیس مانع پرواز کردن این ملت بدبخت هستند و وقتی که آلمان با روس و انگلیس در حال جنگ است و ما تبلیغات اینها را می‌شنویم، یک بچه 16 - 15 ساله که هیچ نوع سابقه تفکر سیاسی ـ اجتماعی ندارد می‌گوید من طرفدار آلمانم چون دارد دشمن مرا می‌کوبد. من با این ذهنیت و با این سادگی وارد یک جریان ضد متفقین شدم که کارم به زندان کشید و توی زندان بسیار چیزها یاد گرفتم و بسیار آدم‌ها دیدم. و من دیدم این آدم‌ها که نام و آوازه شان مثل طبل تو کله می‌پیچید چقدر حقیرند. سر یک تکه نان که این از توی بشقاب آن برمی‌داشت دعواشان می‌شد، خب، خود این برخورد برای من یک دانشگاه بود، که این آدم‌های سیاسی و ژنرال‌ها و سرلشکر‌ها و آدم‌هایی در پایه وزارت، چه آدم‌های واقعا بی معنی و خالی و پوچی هستند. این خودش درس کوچکی نبود...« در سال 1324، دموکرات‌ها در ارومیه، در موقعیتی سرگرد حیدر شاملو را به اتفاق پسرش احمد می‌گیرند و مقابل جوخه اعدام قرار می‌دهند. پیش از فرمان آتش، فرمانده لحظه ای دچار تردید می‌شود و مصلحت می‌بیند با بالادستی‌ها مشورت کند. دو ساعت پدر و پسر در مقابل جوخه آماده، منتظر می‌مانند. احمد شاملو با نقل این خاطره تاکید می‌کند: »تکلیف من در این دو ساعت با مرگ و زندگی روشن شد. پس از آن هیچ گاه از مرگ نهراسیدم، مرگ تن برایم بی اعتبار شده بود...« در زندگی شاملو سه نفر بیشترین تاثیر را روی او داشته اند: نیمایوشیج و فریدون رهنما در تغییر مسیر زندگی شعری اش و مرتضی کیوان در تغییر دیدگاه‌های اجتماعی و سیاسی‌اش. سال 1325 به طور اتفاقی با نام نیما آشنا می‌شود و با خواندن بخشی از شعر «ناقوس» اولین ضربه بیدارکننده بر ذهن او جرقه می‌زند. اما این بیداری برای او کافی نبود. جست وجو را آغاز می‌کند و به یاری زبان فرانسه در ماهنامه فرانسوی «شعر» در نخستین نظر به شعری از «لورکا» برمی‌خورد و شگفتی اش را برمی‌انگیزد. دومین ضربه را فریدون رهنما بر او وارد می‌کند و به یاری او ـ که با کوله باری از آشنایی عمیق با شعر و فرهنگ غرب و شرق از پاریس برگشته بود ـ به کتاب و شعر و موسیقی دست پیدا می‌کند. در سال 1326 در سن 22 سالگی با آموزگار جوانی به نام اشرف الملوک اسلامیه ازدواج می‌کند و از او صاحب چهار فرزند به نام‌های: سیاوش، سیروس، سامان و ساقی می‌شود. در همان سال اولین مجموعه شعرش به نام »آهنگ‌های فراموش شده« منتشر می‌شود. اما شاملو این مجموعه را در شمار آثار خود نمی‌داند و در دیباچه کتاب می‌نویسد: «... قطعاتی که در این کتاب جمع آوری شده است، نوشته‌هایی است که در حقیقت می‌بایستی سوزانده شده باشد... ای خواننده تو با خواندن این کتاب چیز تازه ای نمی‌خوانی و لذت نایافته ای نمی‌بری، و من از اینکه وقت تو را بدین گونه ضایع می‌کنم چه بگویم که چقدر متاسفم...« شاملو در همین کتاب که آن را به حساب کارهایش نمی‌آورد، دشمن پلیدی‌ها و عاشق نیکی‌هاست و شوربختی‌های انسان‌های پیرامونش را می‌بیند. درد و غمی ‌که در این آهنگ‌ها هست، از همان هنگام، تولد شاعری بزرگ و مردمی ‌را نوید می‌دهد. در سال 1330 شعر بلند 23 و سپس مجموعه شعر «قطعنامه» را منتشر می‌کند. شعر 23 منظومه ای بلند است که به مناسبت به خاک و خون افتادن مردم در 23 تیر 1330 سروده شده است.
«قلبت را چون گوشی آماده کن / تا من سرودم را بخوانم: / سرود جگرهای نارنج را که چلیده شد / در هوای مرطوب زندان...»
 
مجموعه «قطعنامه» همانگونه که از اسمش پیداست بیانیه انتقاد از خود است. انتقاد از دوران نوجوانی که در دفاع از هیتلر به زندان متفقین افتاده بود و هم انتقاد از سرودن اشعاری سست و احساساتی به نام «آهنگ‌های فراموش شده». احمد شاملو در اواخر سال 1332 به خاطر انتشار مجله «آتشبار» به مدیریت ابوالقاسم انجوی شیرازی، که مجله ای ضدسلطنتی بود به استناد ماده پنج حکومت نظامی ‌بازداشت می‌شود و مدت 13 یا 14 ماه بدون اعلام اتهام در زندان موقت شهربانی و زندان قصر می‌ماند. شاملو در زندان موقت وارطان سالاخانیان را می‌بیند که بر اثر شکنجه آثار کندن پوست روی صورتش بود. وارطان مبارزی ارمنی بود که در بازجویی‌ها از احدی اسم نبرد و زیر شکنجه کشته شد. شاملو تحت تاثیر این مقاومت شعر معروف و حماسی «مرگ نازلی» را می‌سراید. این شعر ابتدا «مرگ وارطان» نام داشته که برای گریز از سانسور، به «مرگ نازلی» تبدیل می‌شود. این شعر دیالکتیک مرگ و زندگی است. شاعر جدال درونی این مبارز را در انتخابات مرگ و زندگی در دیالوگی زیبا و حماسی به تصویر می‌کشد: «نازلی! بهار خنده زد و ارغوان شکفت. / در خانه، زیر پنجره گل داد یاس پیر. / دست از گمان بردار! / با مرگ نحس پنجه میفکن! / بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار...» در سال 1332 مجموعه «آهن‌ها و احساس» به دست پلیس در چاپخانه سوزانده می‌شود. شاملو با چاپ کتاب‌های: «23»، «قطعنامه» و «آهن‌ها و احساس»، با تعهدی جوشان وارد مبارزه ای بی‌امان می‌شود. شعرهای این دوره، در ستایش انسان به خصوص انسان نخبه و ستیز و عصیان بر ضد ابتذال و کهنه گرایی است. در سال 1336 پس از 10 سال زندگی مشترک با اشرف اسلامیه، از او جدا می‌شود. پس از آن جدایی، ماه‌ها در اندوه ویران شدن خانواده و جدایی از زن و فرزندان و مایوس از تمام پیرامونیان و در بدترین ماه‌های زندگی خود، با طوسی حائری که دکترای زبان و ادبیات فرانسه است آشنا می‌شود و با او ازدواج می‌کند. همسر دوم، اعتمادی دوباره را به او بازمی‌گرداند و شاعر با صمیمیتی که با خود و دیگران دارد، دستی را که با محبت به سویش دراز می‌شود به گرمی‌می‌فشارد و چون تشنه عشق و محبت است تمام احساسش را نثار عشق تازه می‌کند. شعر «ماهی» و «باغ آیینه» که از بهترین شعرهای عاشقانه اوست، در این حال و هوای تازه سروده شده است. در همین سال مجموعه شعر «هوای تازه» را منتشر می‌کند. این کتاب دومین مجموعه منتشر شده شعرهای احمد شاملو پس از «قطعنامه» است. انتشار «هوای تازه» یکی از اتفاقات مهم ادبی آن سال‌ها و مهم ترین و راهگشاترین کتاب شعر نو در دهه 30 و بعد از آن بود. انتشار این کتاب نام احمد شاملو را به عنوان بانی شعر سپید تثبیت کرد. انتشار «هوای تازه» نقطه عطفی در زندگی شاعر است. این کتاب حاصل تجربه‌های شاملو از شعر نو نیمایی است. در این دوره شاملو آتشی ترین مدافع شعر نیمایی است و تا سال 1339 که سال انتشار مجموعه «باغ آیینه» است، اشعارش بیشتر در قالب نیمایی است ولی از سال 1340 به بعد بیشتر در قالب سپید شعر می‌گوید و کمتر توجهی به شعر نیمایی دارد تا حدی که کم کم آن را کنار می‌گذارد. زمینه اصلی شعرهای شاملو در «هوای تازه» عواطف ناشی از تاثرات اجتماعی است. محور اصلی تمام این عواطف، اجتماع و مردم است. کمتر شعری در این دوره از او وجود دارد که اثری از دردهای مردم در آن نباشد. شاعر در بطن اجتماع است و نسبت به دردها و بی عدالتی‌های مسلط بر جامعه بی‌تفاوت نیست. از زبان خودش بشنویم: »... از دیرباز سراسر زندگی من در نگرانی و دلهره خلاصه می‌شود. مشاهده تنگدستی و بی عدالتی، در همه عمر بختک رویاهایی بوده اند که در بیداری بر من گذشته است. جز این هیچ ندارم که بگویم. عدالت دغدغه همیشگی من بوده است...« شاملو در سال 1337 با تجربه‌های فراوانی که در نتیجه سال‌ها کار مداوم در مطبوعات اندوخته، به صورت مستقل دست به انتشار مجله ای هفتگی به نام »آشنا« می‌زند. صاحب امتیاز این مجله همسرش دکتر طوسی حائری است. شاملو در این مجله از گفتن حقیقتی که به آن باور دارد به خاطر مصلحت گرایی و عافیت اندیشی، بازنمی‌ایستد. تندترین حمله‌ها را به سنت‌گرایان می‌کند و سخت‌ترین انتقادها را نسبت به کار خود در مجله اش بازتاب می‌دهد. «آشنا» پایگاهی است دموکراتیک برای انواع سلیقه‌هایی که به نوآوری متعهدند و با تکرار و ابتذال مخالف. این مجله پس از 17 شماره به علت بیماری سردبیر تعطیل می‌شود. در سال 1340 سردبیری «کتاب هفته» را می‌پذیرد (24 شماره اول). بسیاری از مقالات و قصه‌هایی که در «کتاب هفته» چاپ شده بازنویسی شاملو است. پرکارترین دوره فعالیت روزنامه نگاری شاملو، «کتاب هفته» است. در همین سال شاملو از همسر دومش جدا می‌شود. طوسی روشنفکری از خانواده ای مرفه بود و غافل از غم نان. اما عشق شاملو تنها عشق فردی نبود. غم انسان‌های دیگر را در دل داشت و از آغاز نوجوانی به مردم عشق می‌ورزید و دردهایشان را با ظرافتی شاعرانه احساس می‌کرد و می‌سرود. سرکوب مبارزان و روشنفکران و شکست‌های پی در پی و وقایع تلخ اجتماعی و فقر و تنگدستی، وضعیتی به شدت نومیدانه برای بسیاری از هنرمندان و نویسندگان پیش می‌آورد و حتی شاملو نیز که شاعر صبح و امید است از این آسیب بی نصیب نمی‌ماند. این سرگشتگی وجود او را به بیگانگی می‌کشاند. بیگانگی از زندگی، از خود و از همه چیز. شاملو در اوج سرگشتگی و یاس و بی پناهی و به هنگامی‌که دیگر هیچ امیدی به رهایی نداشت، آیدا در زندگی‌اش ظهور می‌کند و به زندگی یخ زده اش جانی تازه می‌بخشد: «جستن اش را پا نفرسودم: / به هنگامه‌ی که رشته دار من از هم گسست / چنان چون فرمان بخششی فرود آمد. / هم در آن هنگام / که زمین را دیگر / بر رهایی من امیدی نبود».
 
 آیدا، زنی که تمام جوانی و هستی اش را به شاعر بخشید، به او دل بست و به فردا امیدوارش کرد. شاملو درباره آیدا می‌گوید: «... آیدا برای من یک انسان نمونه است. وجود او برای من دستاویز بسیاری شعر بود که به نام او یا به انگیزه او نوشتم. هیچ کدام از این شعرها عاشقانه صرف نیست. بیشترشان اتفاقا بیش از آنکه شعر عاشقانه باشند، شعر اجتماعی هستند... آیدا روح مرا از یک یاس و نومیدی وحشت بار نجات داده، با وجود خودش، با مواظبت‌های خودش. من روحی از دست رفته بودم. من از هر نظر به او بسیار مدیونم... آیدا برای من بهانه زندگی کردن و انسانی بودن است. او تمثیل همه مردمی‌است که من دوست شان دارم. همان‌ها که با محبت خود مرا نوازش می‌کنند. پس آیدا یک بهانه است. او اشارتی به من و جامعه من است...»
    
احمد شاملو در سال 1339 مجموعه «باغ آیینه» و در سال 1343 مجموعه شعرهای «آیدا در آیینه» و «لحظه‌ها و همیشه» و در سال 1344 مجموعه »آیدا: درخت و خنجر و خاطره« را منتشر می‌کند. شاملو در این مجموعه‌ها زیباترین عاشقانه‌ها را سروده است. در اینگونه شعرها، شاعر با خویشتن خویش صمیمی‌است و همین صمیمیت و خلوص است که سخن او را به اوج کمال می‌رساند. شعرهای عاشقانه شاملو در شمار زیباترین شعرهای عاشقانه در زبان و ادبیات فارسی است. احمد شاملو آفرینشگر زنده ترین، زیباترین و شاداب ترین عاشقانه‌های معاصر است و در کنار شعرهای سیاسی و اجتماعی اش، تصویر بی مانندی از دغدغه‌های انسانی معاصر به نمایش می‌گذارد. در این شعرها در اوج عاشقانه بودن واقعیت‌های تلخ اجتماعی نیز به تصویر کشیده می‌شود.او در سال 1346 سردبیری بخش ادبی و فرهنگی مجله »خوشه« را به عهده می‌گیرد. با »خوشه« دور تازه و شکوهمندی در کار مطبوعاتی شاملو آغاز می‌گردد. »خوشه« حدود دو سال از خرداد 1346 تا اسفند 1347 منتشر می‌شود و طیف وسیعی از فرزانگان فرهنگی و روشنفکران سیاسی را به خود جلب می‌کند. شاملو در گرماگرم پرشور عملکردهایش در «خوشه»، «شب‌های شعر خوشه» را در شهریور 1347 با شکوه هرچه تمام تر برگزار می‌کند. «شب‌های شعر خوشه» به مدت یک هفته در باشگاه شهرداری تهران واقع در خیابان خانقاه برگزار شد. یک رویداد عظیم فرهنگی که هرگز جز در «ده شب» در تاریخ برگزاری شب‌های شعر این مملکت دیگر تکرار نشد. در سال 1345 مجموعه شعر «ققنوس در باران» و در سال 1348 شعرهای «مرثیه‌های خاک» را منتشر می‌کند. شعرهای این مجموعه بیشتر حالت تمثیل و کنایه دارد و حسب الحال غمناکی است از زندگی اندوهبار شاعر در »ققنوس در باران« عشق و مرگ پابه پای هم پیش می‌روند و در »مرثیه‌های خاک« با چهره ای متفکر و اندیشمند روبه روییم که با دیدی عمیق به «خود» و «جهان» می‌نگرد و به راز حیات و مرگ می‌اندیشد. او مجموعه شعر کم حجم
«شکفتن در مه» را در سال 1349 منتشر می‌کند. شعر معروف «نامه» که در زندان سروده شده است تاریخ 1333 را در پای آن دارد. شاملو این شعر را که در قالب قصیده و در 37 بیت است در سن 29 سالگی و در پاسخ به پدرش که از او خواسته اعترافنامه ای بنویسد و خود را از زندان برهاند سروده است. دهه 50 متاثر از جنبش مسلحانه، سال‌های تسلط شعر چریکی و شعر جنگل بر شعر ایران است. در این دوره کمتر شاعر و هنرمندی را رهایی از این موقعیت ممکن می‌شود. شاعر یا خود جزئی از مبارزه است، یا ستایشگر آن است. شاملو نیز در سال 1352 تحت تاثیر این شرایط، درخشان ترین، شورانگیزترین و عمیق ترین اشعار خود را در ستایش از جوانان جان بر کف، در کتاب «ابراهیم در آتش» منتشر می‌کند. شاملو در این مجموعه و مجموعه‌های: «دشنه در دیس» و «ترانه‌های کوچک غربت» شکوه و استواری زبان دیروز و طراوت و تازگی زبان امروز را در خود جمع دارد و به لحاظ پختگی زبان و ساختار استوار شعر، از زیباترین و موسیقایی ترین مجموعه‌های شعر است. اشعار این مجموعه اگرچه بیشتر حماسی و در ستایش قهرمانان است، اما عشق نیز در آن جایگاه ویژه ای دارد. مجموعه شعر «دشنه در دیس» که در سال 1356 منتشر می‌شود در خط و جهت «ابراهیم در آتش» است که در آن عجبیت و طنز به اوج خود می‌رسد. شاعر در برابر عظمت ایثار، شرمسارانه می‌گوید: «آه، از که سخن می‌گویم؟ / ما بی چرا زنده گانیم / آنان به چرارمرگ خود آگاهانند.» در سال 1359 مجموعه شعر «ترانه‌های کوچک غربت» منتشر می‌شود، شعرهای این مجموعه، که دور از وطن سروده شده اند، حکایت هجرانی‌ها و غم غربت است. شاملو اگرچه جهانی فکر می‌کند، اما دل از وطن نمی‌کند و هرگاه که به اجبار به جلای وطن تن داده است ـ چه آن هنگام که برای درمان و چه آن موقع که مجبور به هجرت سیاسی می‌شود ـ قرار و آرام ندارد و غرب برایش جز غربت نبوده است: «... چه هنگام می‌زیسته ام، / کدام بالیدن و کاستن را / من / که آسمان خودم / چتر سرم نیست؟» از سال 1362 تا 1372 به مدت 10 سال چاپ آثارش متوقف می‌شود. از سال 1372 به بعد آثار شاملو اجازه انتشار می‌گیرد. در شهریور 1367 به دعوت کنگره بین المللی به آلمان سفر می‌کند و در کنگره اینترلیت 2 تحت عنوان: «جهان سوم: جهان ما» در ارلانگن آلمان شرکت می‌کند و با عنوان: «من درد مشترکم، مرا فریاد کن» سخنرانی می‌کند. در سال 1369 در هشتمین کنفرانس پژوهش و تحلیل تاریخ ایران با عنوان: «روند روشنفکری در قرن بیستم ایران» در دانشگاه برکلی آمریکا سخنرانی می‌کند. شاملو در این سخنرانی به نام: «نگرانی‌های من» از مسائل گوناگون و تقریبا از همه چیز پیرامون تاریخ و فرهنگ ایران بی پرده سخن گفت و پس از این سخنرانی گروه‌های بسیاری از طیف‌های مختلف و بعضا متضاد را بر ضد خود شوراند. محور مخالفت مخالفان تنها بخشی از سخنان او بود. اشاره شاملو به فردوسی و شاهنامه پیراهن عثمان شد تا هرچه آوار از ناسزا بر سر شاعر فرود آرند. مضمون اصلی سخنان شاملو، تحریف تاریخ ایران، تعصب نورزیدن به باورها و آیین‌ها و برخورد با بت‌ها و تابوها بود. اما برای این حرف‌های درست، به حاشیه‌ها و مثال‌های نادرست روی آورد. در سال 1371، انتشارات آرش در سوئد مجموعه «مدایح بی صله» منتشر می‌کند و در سال 1378 توسط انتشارات نگاه و زمانه تجدید چاپ می‌شود. «مدایح بی صله» شامل اشعار سپیدی است که شاملو بیشتر آنها را به شخصیت‌های برجسته تقدیم کرده است. زبان شاملو در این مجموعه مانند مجموعه‌های پیشین زبانی ستیزه جو و فاخر است. شعرهای این مجموعه بیشتر سیاسی و اجتماعی و در دو مولفه »مدح« و »هجو« است. زبانی شورانگیز و حماسی در «مدح» ستیزندگان و مبارزان و زبانی در «هجو» در جهت تقابل و نفی. در سال 1376 کتاب «در آستانه» منتشر می‌شود. شعر معروف «در آستانه» در این مجموعه آمیزه ای است از اندیشه‌های فلسفی شاعر و نگاه او به هستی و وظیفه انسان. چیزی که در این شعر به چشم می‌خورد احساس فروتنی شاعر است در برابر مرگ. شاعری که همیشه مغرورانه در برابر زور و قدرت ایستاده است و هیچ گاه زبونی به خود راه نداده است، در برابر مرگ، این تنها حقیقت و واقعیت جهان، فروتنانه سر تسلیم فرود می‌آورد.

«باید استاد و فرود آمد / بر آستان دری که کوبه ندارد...»
شاملو در سال‌های آخر زندگی به یک نوع شک فلسفی رسیده بود و حیرت و سرگردانی که حاصل آن یاس فلسفی است، در آخرین سروده‌هایش بسیار مشهود است. در این شعرها از «حیرت بی حاصلی»، از «انتظار بی بیهوده» و از «تکرار بی حاصل حیات» سخن می‌گوید.
«حضوری مشکوک در درون و / حضوری مشکوک در برون / مرزی مشکوک میان برون و درون / چشم بر جلوه هستی گشودن و / چشم از حیات بربستن و / باز گرسنه گداوار / دیده به زندگی گشودن / مردن و بازآمدن و دیگر باره بمردن...» آخرین مجموعه شعر شاملو «حدیث بی قراری ماهان است» که در سال 1379 منتشر شده است. اکنون شاعر سال‌های بیماری، آزردگی، سالخوردگی و تنهایی را می‌گذراند. بیشتر شعرها حدیث نفس و حکایت بی قراری و حاصل درد و رنج و خستگی است. سراسر زندگی احمد شاملو در نبردی بی امان با برون و جدالی سخت تر با خویشتن خویش و در فاصله ای بین شک و یقین سپری شده است. شاعر که زمانی بانگ برمی‌کشید «از آستان» یاس، و از «یقین» بازیافته سخن می‌گفت، در پیرانه سری از «سکوی باور بی یقین» می‌گوید: «اکنون که سراچه اعجاز پس پشت می‌گذارم / به جز آه حسرتی با من نیست...»
شاملو در واپسین سال‌های زندگی، به یاد جوانی و آرزوهای برباد رفته، هنوز از امید دست نشسته است و به انتظار آن مرگ را به نظاره گرفته است.

«من و خورشید را هنوز / امید دیداری هست / هرچند روز من / آری / به پایان خویش نزدیک می‌شود»
 
 شاملو تا پایان عمر در شعرش علیه ابتذال، علیه سلطه و اقتدار بومی ‌جهانی، علیه بی عدالتی و ستم، علیه سفاهت و نابکاری جنگید و عمری دراز در آثارش تلاش کرد تا از زوال سلیقه عمومی ‌جلوگیری کند. به راستی شاملو تناقض شگفت‌انگیزی است. هم در زندگی و هم در آثارش. شعر را از شاعران غرب می‌آموزد اما نگاهش به خود و پیرامونش متاثر از شاعران نامی ‌ایران است. شاملو چکیده تفکر و اندیشه‌های گوناگون در تاریخ ادبیات ایران است. او حماسه را از فردوسی، صلابت و شهامت و شجاعت را از ناصر خسرو، عشق و انسان دوستی و رندی را از سعدی و حافظ، شک و خرد و عصیان را از خیام و سرخوشی و شوریدگی را زمانی که جانش از امید سرشار است از مولوی به ارث برده است.
شاملو سخنگوی دردهای جامعه و فراتر از مسلک و ایدئولوژی است و به دغدغه‌های پایدار بشری که فارغ از زمان و مکانند می‌پردازد. «مسلک‌ها به جز بهانه دعوایی نیست/ بر سر کرسی اقتداری،/ و انسان/ دریغا که به درد قرونش/ خو کرده است...»
 
در کنار شعر که هنر اصلی او بود، تقریبا در تمام حوزه‌های فرهنگ و ادبیات فعال بود: نوشتن داستان کوتاه و نمایشنامه، ترجمه رمان، نمایشنامه و قصه‌های کوتاه، ترجمه شعر جهان، شعر و قصه برای کودکان، صدها مقاله، یادداشت و سخنرانی، روزنامه نگاری، تحقیق و تصحیح متون، و از همه اینها مهم تر دایره المعارف بزرگ فرهنگ عامه به نام »کتاب کوچه« در کارنامه عمر پرثمر او چشم را خیره می‌کند. شاملو حتی در سال‌های پایانی زندگی اش در حالی که یک پایش را از دست داده بود و بیماری، جسم و روحش را می‌فشرد، هرگز از کار دست نکشید و بی رحمانه خودش را مصرف می‌کرد. کسی که در چنین شرایط دشواری، هفت سال آخر عمرش را به ترجمه دو هزار صفحه «دن آرام» اختصاص می‌دهد و جانش را به تمام پشتوانه آن می‌کند، بی شک رسالتی بزرگ را پیش روی داشته است. 
    «مرا عظیم تر از این آرزویی نمانده است
    که به جست وجوی فریادی گمشده برخیزم
    ای تمامی‌دروازه‌های جهان!
    مرا به بازیافتن فریاد گم شده خویش

    مردی کنید...»



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد